معنی از اعیاد ویتنامیها
حل جدول
لغت نامه دهخدا
اعیاد. [اَ] (ع اِ) ج ِ عید، روز فراهم آمدن قوم. روز جشن اهل اسلام. (آنندراج). ج ِ عید. (ناظم الاطباء). ج ِعید، خوی گرفته و هرچه بازآید از اندوه و بیماری و غم و اندیشه و مانند آن و روز فراهم آمدن قوم و روز جشن اهل اسلام. در اصل واوی است و به یاء جمع بندند بجهت لازم بودن یاء در مفرد آن و گفته اند: بجهت فرق میان آن و اعوادالخشب. (از منتهی الارب). ج ِ عید، یعنی آنچه خوی گرفته ای به آن از بیماری و غم و اندوه و مانند آن. قال: «فالقلب یعتاده من حُبّها عید». و موسم و هر روز که فراهم آیند برای تذکار صاحب فضلی یا امرمهمی. ابن اعرابی گوید: زیرا در هرسال شادی تازه ای باشد. در اصل «عِوْد» بوده و واو ساکن بجهت کسره ٔ ماقبل به یاء بدل شد و مصغر و جمع آن «اعیاد» باشد به یک لفظ بجهت ملازم بودن یاء در مفرد آن یا بجهت فرق میان آن و اعوادالخشب. (از اقرب الموارد). ج ِ عید، یعنی عیدها: که در جمعات و اعیاد و در آن ثناء باری عز اسمه می گویند. (کلیله و دمنه). در ممالک خویش در ایام اعیاد و جمعات، خطبه به این هر دو قلب منور و مزین گردانند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 284).
فرهنگ معین
(اَ) [ع.] (اِ.) جِ عید؛ جشن ها.
فرهنگ عمید
عید
کلمات بیگانه به فارسی
جشن ها
فرهنگ واژههای فارسی سره
جشن ها
فرهنگ فارسی هوشیار
جمع عید، روز جشن اهل اسلام
فرهنگ فارسی آزاد
اَعْیاد، جشن ها، روزهای فرخنده و مبارک (مفرد: عِید)،
واژه پیشنهادی
عید قربان، قربان
از اعیاد
عید غدیر خم، عید غدیر
از اعیاد مذهبی
عید مبعث، عید قربان، عید غدیرخم، عید فطر
یکی از اعیاد
عید نوروز
معادل ابجد
617